قابل تحمیل

~ tah-mil


english

1 general:: leviable, superimposable

transnet.ir

2 Law:: that can be imposed : imposable

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

3 Law:: that can be forced (upon)

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه

4 Law:: (of taxes, levies, duties) that can be exacted or charged

فرهنگ تشریحی - کاربردی حقوق تالیف هرمز رشدیه


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code